فریب
من لالۀ زخون جگر آب خورده ام
نیلوفرِ،به شاخۀ غم تاب خورده ام
من آن شقایقم که به جرم تبسّمی
عمری دریده دامن و،خوناب خورده ام
دانی چرا خمیده چو چنگ است قامتم؟
در بزم غیر ، سیلی احباب خورده ام
چون شقایق، شکسته به طوفان زندگی
بی بادبان به سینۀ گرداب خورده ام
کج باوری ، زسایۀ خود هم رمیده ام
از...