فك كنم سال 85 بود دوباره شروع كرده بودم برم كلاس پيانو و شديدا جوگير بودم!
پسر عموي بابام با زنشو مامانش اومده بود باهاشون زياد صميمي نبودم و اينا خيلي مذهبي بودن
بعد از اينكه با زنش و مامانش دست دادم تردد كردم كه با خودشم دست بدم يا نه كمي كه مكث كردم يه چيزي گفت و من فك كردم ميگه بيا كمي...