نتایح جستجو

نه اول تبریز رو زدم بعد اردبیل ولی امیدی بهش ندارم.فک کنم همین اردبیل خودمون بمونم.

منم دستم خیلی ضعیفه.تو ساخت و ارائه همیشه اسکیس نمره پایین میگرفتم و با ماکت سعی میکردم جبرانش کنم.اگه دستم راه نیوفته باید تو ارشد متوسط درصد هام 70 باشه تا بتونم قبول شم!!!!!!!!!!

آره راس میگی.ما همه کلاسمون باهم میخوندیم.هممون هم باهم هرهفته میرفتیم آزمونای مدرسان.برا همین اکثرا رتبه ها خوب شدن. برعکس شما ما کاردانی کلاسمون خیلی صمیمی بودیم.همه 32 نفر ورودی باهم دوست بودیم.امیدوارم دوره کارشناسی هم یه همچین کلاسی داشته باشیم.

سلام عباس جون.چطوری؟خوشحال اینجا می بینمت.به ما هم سری بزن مهندس.

ترجیح میدهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا در مسجد بنشینم و به کفش هایم فکر کنم.

از سخنان دکتر شریعتی از سخنان دکتر شریعتی اگر همه سکه داشتند،دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستبدند و یک نفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند.

اگه موافق باشین منم چندتا جمله از دکتر شریعتی بگم؟البته کوتاه.

شما ورودی 88 بودین؟مگه دانشگاه ها از 87 به بعد پذیرش کاردانی رو حذف نکردن؟ از 20 تیر تا 4 مرداد روزای اوج خوندن ما بود.من خودم تو اون 2 هفته آخر روزی 15 ساعت فقط می خوندم تازه این شدم.پس شما اگه وقت ما رو داشتین که 1 میشدین.!

ببخشید کدوم تایپیک؟ ممنون .شما لطف دارین.رتبه های خوب بچه های ما یه دلیلش این بود که هممون بهمن فارغ التحصیل شدیم ،وقتمون زیاد بود برا خوندن.بعدشم به ما گفته بودن امسال فقط اردبیل بر میداره با غیر انتفاعی .آموزشکده ها هم حذفن!برا همین هرچی توانمون بود می خوندیم. نتایج رو من فک میکردم 25 میاد ولی...

چه جالب.دبستان مختلط!نشنیده بودم.الان میخوان مهد کودکو دانشگارم از هم جدا کنن! منم داداشم 3 سال ازم بزرگتر بود.همیشه همرو اذیت میکردمو کسی می خواست چیزی بهم بگه میرفتم پشت داداشم قایم میشدم!

چرا همتون سرتونو میزنین به دیوار؟خب ما پسرا از اینجور کارا زیاد میکردیم!مثلا اگه مبسر کلاس اسمامونو مینوشت و میداد به ناظم و ناظم از خجالتمون درمیومد.تو راه مدرسه به خونه اونایی که کتک خورده بودن دو برابرشو به مبسر میزدن تا دیگه جرات نکنه اسم بنویسه.برا همین هیشکی نمی خواست مبسر بشه

بچه ها از همتون ممنونم که مارو یاده خاطرات شیرین ابتدایی انداختین.شب همگی خوش. امشب با یاد پفک نمکی میخوابم.البته توپوق هم بودا.با آدامس شوک.اون آدامس خارجی ها که هر مزشون عوض میشد.بعدش گفتن شیمیاییه و جمشون کردن

برا همین میگم ما نسل سوخته ایم.حالا شما نمی خواد سرتو به دیوار بزنی.یه موقع دیدی خون اومدا!بسه دیگه. تازه بعضی وقتا خودمون برا خود شیرینی پیش اقا معلم یه تیکه شیلنگ میبردیم براش.مال هرکی انتخاب میشد بار اول خودشو میزدن اما عوضش یه 20 مفتکی میدادن!!!

خوش به حالتون .خب شما دختر بودین اخه.من یادمه معلم سال پنجم خودش سیم کش بود.از مغازش همیشه کابلای استاندارد!!! میاورد که بیشتر درد داشته باشه.تازشم با یکی دوتا سیر نمی شدن که.باید اونقدر التماسشون میکردی و گریه میکردی تا ولت میکردن.الان اینو که گفتم یاده کوزت افتادم!!!

دعوا میکردن اما به پای کتکی که از معلم میخوردی نمیرسید که .یادمه معلم ما سال اول مداد میذاش لای انگشتامونو فشار میداد...!بعدشم یه روز تمام بازی کردن ارزش اینو که کمی تو خونه دعوات کننو داشت!.

فک کنم از همتون کوچیکترم.آخرای دهه 60.سال68 :redface:

من یادمه هروقت مشق نمی نوشتم میگفتم دلم درد میکنه و میزدم زیره گریه.میبردنم دفتر مدرسه زنگ میزدن خونه بان دنبالم.آخ که چه حالی میداد.یه روز تعطیلی!

ببخشیدا ولی فک میکنم شما الان بخوابین بهتره.چون اونوقت میبینی فردا وسط آزمون داری انتخاب رشته میکنی!!!میبینی که الان از امیرو بقیه بچه ها خبری نیس.همشون الان خوابن! امیدوارم فردا آزمونتونو خوب که نه عالی بدین.