میراث 
پوستینی کهنه دارم من 
یادگاری ژنده پیر از روزگارانی غبار آلود 
سالخوردی جاودان مانند 
 مانده میراث از نیاکانم مرا ، این روزگار آلود 
 جز پدرم آیا کسی را می شناسم من 
 کز نیاکانم سخن گفتم ؟
نزد آن قومی که ذرات شرف در خانه ی خونشان 
 کرده جا را بهر هر چیز دگر ، حتی برای آدمیت ، تنگ 
خنده...