در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس  شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها  را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می  گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس  روى صندلى...