لیلی،تشنه تر شد
لیلی گفت:امانتی ات زیادی داغ است.زیادی تند است.
خاکستر لیلی هم دارد می سوزد،امانتی ات را پس می گیری؟
خدا گفت:خاکسترت را دوست دارم،خاکسترت را پس می گیرم.
لیلی گفت:کاش مادر می شدم،مجنون بچه اش را بغل می کرد.
خدا گفت:مادر بهانه عشق است،بهانه سوختن؛تو بی بهانه عاشقی،تو بی بهانه می...