نتایح جستجو

  1. 100af

    چقدر از اینکه اسم پیام نور را به یدک می کشید احساس حقارت می کنید؟

    مهندس! شنیدم چی فرمودید!!!! (ما هم واحد های عملی را دانشگاه علم و صنعت گذروندیم اما علم و صصنعتی نشدیم!) کمبود استاد ! واژه ی غریبیه واسم! ببینید ساعات کلاسی و ... یه سری مسائل دیگه که جز قوانین پیام نور با جا به جا شدن محیط کلاس عوض نمیشه. نمی دونم سال چندمی هستید اما تجربه یکسال خارج از...
  2. 100af

    طریقه چت رایگان با ایرانسل ...

    یکسال پیش تست کردیم جواب نداد
  3. 100af

    ::.خواهش میکنم یکی جوابمو بده.::"انتخاب رشته"

    البته اگر درصدها بود بهتر میشد نظر داد
  4. 100af

    ::.خواهش میکنم یکی جوابمو بده.::"انتخاب رشته"

    جالبه شبانه چند ساله استانی شده یعنی احتمال اینکه شما شبانه استان خودتون را بیارید بیشتر از اینه که روزانه رشته ای یه شهر دیگه را بیارید بیشتره(البته با توجه به نوع گزینش استانی ، بومی ، قطبی) اینو تجربه تلخ کارنامه سبزم میگه اختلاف من مثلا با شریعتی تهران 200 ( توی رشته ای که گزینشش کشوری...
  5. 100af

    چقدر از اینکه اسم پیام نور را به یدک می کشید احساس حقارت می کنید؟

    نمی دونم منظورتون اینه زاهدان بالاتر از تهران
  6. 100af

    دوستان تو رُ خدا یه لحظه بیاین تو

    نمیشه شاید همچین اتفاقی افتاده باشه اما شما دلت را خوش نکن
  7. 100af

    عزیزم من پیام نور تبریز نیستم. امر دیگه ای هست بفرمایید

    عزیزم من پیام نور تبریز نیستم. امر دیگه ای هست بفرمایید
  8. 100af

    دوستان تو رُ خدا یه لحظه بیاین تو

    با درصدها میگم چون درصد شیمی شما نسبت به ریاضی و فیزیک کمتر حتما زیر گروه مربوط به رشته های شیمی ( مهندسی شیمی و ... ) را اصلا نمی ارید رشته ی خوب یعنی چه رشته ای؟ با این درصدها کلا مهندسی نمی ارید البته علوم پایه هم فکر کنم حول و هوش 14 و 15 هزار واسه شبانه ولی غیر انتفاعی و پیام نور...
  9. 100af

    چقدر از اینکه اسم پیام نور را به یدک می کشید احساس حقارت می کنید؟

    وای دوباره شد شعار پیام نوری ها بالاترن ببینید اصلا بالا یا پایین بودن نوع دانشگاه ملاک نیست ولی من بر عکس شما فکر می کنم پیام نور واسه ی هر رشته ای که خوب باشه واسه معماری نیست
  10. 100af

    معرفی رشته..........توروخدا بیاین...........

    درصدها را باید می گفتید رو هوا که نمیشه نظر داد
  11. 100af

    بوف کور

    از تمام منظره شهر دکان قصابی حقيری جلو دريچه اطاق من است که روزی دو گوسفند بمصرف ميرساند - هردفعه که از دريچه به بيرون نگاه ميکنم مرد قصاب را می بينم ، هر روز دو يابوی سيای لاغر - يابوهای تب لازمی که سرفه های عميق خشک ميکنند و دستهای خشکيده آنها منتهی بسم شده ، مثل اينکه مطابق يک قانون وحشی...
  12. 100af

    بوف کور

    بعد مثل اين بود که فشار و وزن روی سينه ام برداشته شد . مثل اينکه قانون ثقل برای من وجود نداشت و آزادانه دنبال افکارم که بزرگ ، لطيف و مو شکاف شده بود پرواز می کردم - يک جور کيف عميق و ناگفتنی سرتاپايم را فراگرفت . از قيد بار تنم آزاد شده بودم . يک دنيای آرام ولی پر از اشکال و الوان افسونگر...
  13. 100af

    بوف کور

    کالسکه نعش کش ايستاد ، من کوزه را برداشتم و از کالسکه پايين جستم . جلو در خانه ام بودم ، بتعجيل وارد اتاقم شدم ، کوزه را روی ميز گذاشتم رفتم قوطی حلبی ، همان قوطی حلبی که غلکم بود و در پستوی اطاقم قايم کرده بودم برداشتم آمدم دم در که بجای مزد قوطی را به پيرمرد کالسکه چی بدهم ، ولی او غيبش...
  14. 100af

    بوف کور

    نزديک غروب بود ، نم نم باران می آمد ، من بی اراده چرخ کالسکه نعش کش را گرفتم و راه افتادم همينکه هوا تاريک شد جای چرخ کالسکه نعش کش را گم کردم ، بی مقصد ، بی فکر و بی اراده در تاريکی غليظ متراکم آهسته راه افتادم و نمی دانستم که بکجا خواهم رسيد چون بعداز او ، بعد از اينکه آن چشمهای سياه درشت...
  15. 100af

    بوف کور

    قهقه خندید بطوریکه شانه هایش میلرزید. من با دست اشاره بسمت خانه ام کردم ولی او فرصت حرف زدن بمن نداد و گفت : «- لازم نیس، من خونهء تو رو بلدم، همین الآن هان.» از سر جایش بلند شد من بطرف خانه ام برگشتم ، رفتم در اطاقم و چمدان مرده را بزحمت تا دم در آوردم. دیدم یک کالسکهء نعش کش کهنه و اسقاط...
  16. 100af

    بوف کور

    نمیخواهم کسی این پرسش را از من بکند، ولی اصل کار صورت او- نه، چشمهایش بود و حالا این چشمها را داشتم ، روح چشمهایش را روی کاغذ داشتم و دیگر تنش بدرد من نمی خورد، این تنی که محکوم به نیستی و طعمهء کرم ها و موشهای زیرزمین بود! حالا از این ببعد او در اختیار من بود، نه من دست نشاندهء او. هر دقیقه...
  17. 100af

    بوف کور

    در این لحظه افکارم منجمد شده بود، یک زندگی منحصر بفرد عجیب در من تولید شد.چون زندگیم مربوط بهمهء هستیهایی میشد که دور من بودند، بهمهء سایه هایی که در اطرافم میلرزیدند و وابستگی عمیق و جدایی ناپذير با دنیا و حرکت موجودات و طبیعت داشتم و بوسیلهء رشته های نامریی جریان اضطرابی بین من و همهء...
  18. 100af

    بوف کور

    برای این که او را بهتر ببینم من خم شدم، چون چشمهایش بسته شده بود . اما هرچه بصورتش نگاه کردم مثل این بود که او از من بکلی دور است- ناگهان حس کردم که من بهیچوجه از مکنونات قلب او خبر نداشتم و هیچ رابطه ای بین ما وجود ندارد. خواستم چیزی بگویم ولی ترسیدم گوش او ، گوشهای حساس او که باید بیک...
  19. 100af

    بوف کور

    وقتی که برگشتم گمان می کنم خیلی از شب گذشته بود و مه انبوهی در هوا متراکم بود، بطوری که درست جلو پایم را نمی ديدم. ولی از روی عادت ، از روی حس مخصوصی که در من بیدار شده بود جلو در خانه ام که رسیدم دیدم یک هیکل سیاهپوش ، هیکل زنی روی سکوی در خانه ام نشسته. کبریت زدم که جای کلید را پیدا کنم...
  20. 100af

    بوف کور

    همهء اینها را فهمیدم ،این دختر ، نه این فرشته، برای من سرچشمهء تعجب و الهام ناگفتنی بود. وجودش لطف و دست نزدنی بود. او بود که حس پرستش را در من تولید کرد. من مطمئنم که نگاه یک نفر بیگانه ، یکنفر آدم معمولی او را کنفت و پژمرده می کرد. از وقتی او را گم کردم ، از زمانیکه یک دیوار سنگین ، یک سد...
بالا