تو خرابِ منِ آلوده مشو
غم اين پيکر فرسوده مخور
قصه ام بشنو و از ياد ببر
بهر من غصهء بيهوده مخور
تو سپيدی من سياهم
خسته ای گم کرده راهم
تو به هر جا در پناهی
من به دنيا بی پناهم
تو طلوع هر اميدی
من غروبی نا اميدم
تو سپيد و دل سياهی
من سياه دل سپيدم
نه قراری...