حالا که شب امده با من سخن بگو
بگو که برای بازگشت دیر نشده
بگو که شب پلکان عروج است
بگو که منتظرم می مانی
کنار اقاقیها
زیر نم باران
وقتی که شب می شود دلم می هراسد
که نکند بدون تو پریشان بخوابم
دوست ندارم از تو شکلی بسازم که بر و رویی داشته باشد
یا صدایش اهنگی
نه هیچ دوست ندارم...