نتایح جستجو

  1. mani24

    دلنوشته هایِ مهرانِ پیرستانی

    برای افطار ... یک شکم ِ سیــر درد میکشم توی بشقاب چینی ِ دل ام . و بعنوان خورش هم .... غصه می خورم . مهران پیرستانی / بیست و دوم آذر 89
  2. mani24

    دلنوشته هایِ مهرانِ پیرستانی

    تمام روزه هایم باطل اند وقتی در آستانه ی سی سالگی ... هنــــوز چوب سادگی ام را میخورم . مهران پیرستانی / سیزدهم مرداد نود
  3. mani24

    دلنوشته هایِ مهرانِ پیرستانی

    دیگر از با تو بودن هم خسته ام دیگر تو هم با من جفا میکنی کفشهای رفتن ام کجا جفت شده اند ؟؟ راه باز کدام است ؟؟ جادۀ دراز از کدام سو میرود ؟؟ مهران پیرستانی / بیستم بهمن 89
  4. mani24

    گروس عبدالملکیان

    ما چند نفر در کافه ای نشسته ایم با موهایی سوخته و سینه ای شلوغ از خیابان های تهران با پوست هایی از روز که گهگاه شب شده است ما چند اسب بودیم که بال نداشتیم یال نداشتیم چمنزار نداشتیم ما فقط دویدن بودیم و با نعل های خاکی اسپورت ازگلوی گرفته ی کوچه ها بیرون زدیم درخت ها چماق شده بودند و...
  5. mani24

    گروس عبدالملکیان

    ما کاشفان کوچه های بن بستیم. حرف های خسته ای داریم. این بار پیامبری بفرست که تنها گوش کند. گروس عبدالملکیان
  6. mani24

    حکایت من حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایق نداشت! دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت! حکایت...

    حکایت من حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایق نداشت! دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت! حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجه نزد! زخم داشت اما ننالید! گریه کرد اما اشک نریخت! حکایت من حکایت کسی بود که پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه صدا هارا بشنود...! مواظب خودت باش وخدانگهدار
  7. mani24

    فروغ فرخزاد

    دیدگان تو در قاب اندوه سرد و خاموش خفته بودند زودتر از تو ناگفته ها را با زبان نگه گفته بودم از من و هرچه در من نهان بود میرمیدی میرهیدی یادم آمد که روزی در این راه ناشکیبا مرا در پی خویش میکشیدی میکشیدی آخرین بار آخرین بار آخرین لحظهء تلخ دیدار سر به سر پوچ دیدم جهان را باد نالید و من گو...
  8. mani24

    فروغ فرخزاد

    عاقبت خط جاده پایان یافت من رسیدم ز ره غبارآلود نگهم پیشتر زمن می تاخت بر لبانم سلام گرمی بود شهر جوشان درون کورهء ظهر کوچه می سوخت در تب خورشید پای من روی سنگفرش خموش پیش می رفت و سخت می لرزید خانه ها رنگ دیگری بودند گردآلوده، تیره و دلگیر چهره ها در میان چادر ها همچو ارواح پای در زنجیر...
  9. mani24

    عرفان نظرآهاری

    من‌ آن‌ خاكم‌ كه‌ عاشق‌ مي‌شود سر تا پاي‌ خودم‌ را كه‌ خلاصه‌ مي‌كنم، مي‌شوم‌ قد يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌ كه‌ ممكن‌ بود يك‌ تكه‌ آجر باشد توي‌ ديوار يك‌ خانه، يا يك‌ قلوه‌ سنگ‌ روي‌ شانه‌ يك‌ كوه، يا مشتي‌ سنگ‌ريزه، ته‌ته‌ اقيانوس؛ يا حتي‌ خاك‌ يك‌ گلدان‌ باشد؛ خاك‌ همين‌ گلدان‌ پشت‌ پنجره. يك‌ كف‌...
  10. mani24

    عرفان نظرآهاری

    ماه مرشد گفت: عاشقی از نیشابور شروع می شود و قاف، آخر عشق است. اما آشیانه سیمرغ بر بالای قاف نیست. آشیانه سیمرغ بر بالای چوبی است، سرخ. و آنگاه چوبی به ما داد و همیانی. و گفت: این همیان حق است. آن را پاس بدارید که آذوقه شماست... گرسنه که شدید از آن بخورید و تشنه که بودید از آن بنوشید. به...
  11. mani24

    عرفان نظرآهاری

    خلقت انسان سالها پیش از این زیر یک سنگ گوشه ای از زمین من فقط یک کمی خاک بودم همین یک کمی خاک که دعایش پر زدن آن سوی پرده آسمان بود آرزویش همیشه دیدن آخرین قله کهکشان بود خاک هر شب دعا کرد از ته دل خدا را صدا کرد یک شب آخر دهایش اثر کرد یک فرشته تمام زمین را خبر کرد و خدا تکه ای خاک برداشت...
  12. mani24

    بیایید برای همه مریض ها دعا کنیم

    أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَكْشِفُ السُّوءَ یک مرتبه آیت الکرسی
  13. mani24

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    میخوام از با تو بودن بنویسم از آغاز آشنایی نمیدونم چطور وارد زندگیم شدی؟ انقدر شیرین گذشت *که نتونستم حتی یک لحظه به دلیل بودنت تو زندگیم فکر کنم؟! به هرحال آروم وارد زندگیم شدی و آرامشی به زندگیم *دادی که هیچ جای دنیا پیدا نمیشه... با حس بودنت و آرزوی بودنت برای همیشه در کنارم زندگی میکنم ...
  14. mani24

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    اگر گاهي ندانسته به احساس تو خنديدم ، و يا با آرزو هايم فقط خود را پسنديدم ، گناهم را ببخش اگر از دست من در خلوت خود گريه كردي ، اگر بد كردم و هرگز به روي خود نياوردي ، گناهم را ببخش اگر تومهربان بودي ومن نامهربان بودم ، براي ديگران سبز براي تو خزان بودم ، گناهم را ببخش!
  15. mani24

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    تفــاوتـی نــدارد خــــواب بـاشم يــا بيـــــدار زيبـــا تـــــرين تصــــويـــر پيش چشمــــانم همــيــشــه " تــــويـی"
  16. mani24

    رد پای احساس ...

    آنقدر دوستت دارم که هر چه بخواهی همان را بخواهم اگر بروی شادم اگر بمانی شادتر تو را شاد تر می خواهم با من یا بی من بی من اما شادتر اگر باشی کمی - فقط کمی - ناشادم و این همان عشق است عشق همین تفاوت است همین تفاوت که به مویی بسته است و چه بهتر که به موی تو بسته باشد خواستن تو تنها...
  17. mani24

    برای تو می نویسم

    بچگی هام، سادگی هام، همه دلدادگی هام روزای خوب گذشته، برنگشته، برنگشته لِی لِی و خاله جون بازی غروبا تو حوض آب بازی ساندویچهای نخورده همسایه اونها رو برده پیچ و تاب زلفِ افشون بادبادکهای پریشون لب طاقچه یه پرنده است میگه این روزا پرخنده است روزای دیروز گدشته دیگه هرگز برنگشته یادمون...
  18. mani24

    برای تو می نویسم

    وقتی من آمدم و دستم را به سویت دراز کردم، گفتی : از قفس چه می دانی؟ گفتم: آزادی از تنهایی؟؟ گفتم: همزبانی از محبت؟؟ گفتم: عشق از دوستی؟؟ صداقت از بهار؟؟ طراوت از سفر؟؟ انتظار از جدایی؟؟؟؟؟؟؟باز هم گفتی جدایی؟؟ سکوت من تو را شکست و به گریه انداخت. به چشمانم نگاه کردی و گفتی بگو. من آغوش...
بالا