ماشالا چه چیز جونی هم هستی ماشالا :دییییی
حالا ایندفعه که رفتی سر مرز بگو خودم میام ردت میکنم باوشه؟
خب باید یک بابا هم براش پیدا کنی همینجوری که نمیشه
عیسی که نیست بیژنه :دیییی
امروز سوزنت گیر کرده فک کنم :دی
ایییییی پس بگو این چند روزه کجا بودی
باز فرار کردی از دستشون؟
ای بابا تو چند تا جون داری؟ ها؟
یکبار بمیر از شرت راحت شیم دیگه :دیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
(خدانکنش رو تو دلم گفتم)
حسودیت میشه به من؟ ها؟ خب تو هم برو مادر بیژن شو :دیییییییییی
ماشالا چند وقتشه بچت؟
راه هم میتونه بره؟ الهی.......
چشمات رو چرا همچین میکنی حالا؟