خاطرات گمشده
آن چشم ها هنوز رهایم نمیکنند
فکری به حال دغدغه هایم نمیکنند
آن چشم های آبیه دریاییت هنوز
از ساحل سکوت رهایم نمیکنند
من دفتری پر از غزلم
ازترانه ام
لب هایت عاشقانه هجایم نمیکنند
آواز گام های غزل ساز تو چرا
از هنهنای کوچه صدایم نمیکنند
من زخمی هزار زبان تغزلم
آن دست های گرم دوایم...