روزی من برفتندی خواستگاری.....همی مردم منو بدیدند با کت و شلواری ...و موهای فشنی....:w02:....
به خانه که رسیدمی .....دخترکی زیبا را دیدمی.....در مجلس که بنشستندی...یکی بپرید و گفت او دروغ گوی است...اورا از پنکه آویزن کنید....:surprised:
گفتمی ...تو چیرا چیرت و پیرت میگویی...:d
گفت تو زنی دیگر...