خبر اینکه یه ایده اومده تو ذهنم
درباره ی یه پدر و پسر یجورایی هم ربط داره به دفاع مقدس یه هفت هشت خط هم نوشتم ولی دارم روش فکر می کنم تا قصه و واختتامیه تو ذهنم شکل بگیره
تو صحنه اول پسر تیر خورده افتاده رو خاک پدرش هم بالا سرش هوا تاریک و اسمون پر از اتیش و رگباره گلوله
بعد داستان فلاش بک...