نتایح جستجو

این روزها…”بغض” دارم! “گریه” دارم! تــــــــا دلت بخواهـــــــد… “آه” دارم…! ولی “بازیگر”خوبی شده ام… “میــــــ خنــــــــدم”

مــی خــواهــم کمــی بــروم آن ســوی دنیــا! آنجــا کــه آسمــان، پنجــره بیشتــر دارد و خــدا هــم، دیــدی بهتــر...

آنها که گفته اند : "دوري و دوستي" يا طعم دوستي نچشيده اند ، يا درد دوري نکشيده اند ... !!

لـآلـآیــی هـآشــو مـَـن خــونــدم رَفــت رو پـآی یـکـی دیـگــه خــوآبـیـد... __________________

همه ی ما ذاتا دریاچه ی ارومیه ایم...! شور... تلخ.. تنها... و رو به نابودی!

از آن جمــــــــــــــــله هايي ام که انتهايش سه نقطه مي خواهد ... حال هر طور مي خواهي تفسيـــــرم کــــــــــــــن

بے بهانہ بخاطر آوردمت دوست داشتن شاید همین باشد بے بهانہ یاد كردن......

به دست هایت نگاه می کنم خطوط ِ خوشبختی چه ساده ترسیم می شوند قلم به دست ِ تو می دادند بهتر نمی کشیدی جهان را؟ زیبا نیست جهان دستان ِ تو تسلایم می دهند آغوش ِ تو آرامم می کند...

امروز دلـــم سراغ توراگرفت 
گــفتم ببين گوشه ي آســـمــان ، 
مــــاه را...
 چـــه تنـــــهاست!

وقتـ هايے هستــــــــ... ڪـہ جـز بہ بـودنتـ ، دلـمـ رضـایتـ نمے دهـد... حـالا من از ڪجـا "تـ ـو" بیـاورمـ ؟؟؟

من فقط حسی دارم که نمی دانم چیست . . . دلم سخت تنگ تــــوست . . . و " بعدا " تنگ تر هم خواهد شد می دانم . . .

یواشکے دوستمـ داشتہ بــآش آدم هــآےِ دنیــآے مان چشمـ دیدنــ عشقمــآن را ندارند !

آدم گاهی چه گرم می شود به یک " هستـــــــــــــــــــــم " ؛ به یک " نتـــــــــــــــــــــــ ـرس " ، به یک " نـــــــــــــــــــــــو ازش " ! به یک " آغـــــــــــــــــــــــ وش

می گویند لیاقت نداشت نمی دانند که تو فقط دوستم نداشتی… همین!!! __________________

کوچک که بودیم، جغجغه ها را تکان می دادیم... بزرگ شدیم، دغدغه ها تکانمان می دهند!

خودت باش...هرکس هم خوشش نیومد نیومد اینجا مجسمه سازی نیست!!!

عشق سکوی پرتاب به سوی خداست . . . مراقب باش عاشق کی میشی!

من یک زنم .. مثل خواهرم مثل همسایه ام... مثل تو گاه مثل یک عروسکم دست خودش گیسوانم را رها می کند چشما نم را سرمه می کشد لپم را گلی می کند گاه سوزن و نخم برای وصله جوراب دخترم گاه کف صابونم برای پیراهن پسرم من همان هزار دستانم که هزار دست کم دارم ! گاه بس که خسته ام تی تن مرا می کشد اجاق لطف می...

خـــــدای من ! نه آن قدر پاکم که کمــــــکم کنی نه آن قدر بـــــــدم که رهایـــــــــم کنی ... میان ایـــــن دو گمم ! هم خود را و هــــم تو را آزار مـیدهم هر چه قدر تــــلاش می کنم نتوانستم آنــــی باشـم که تو خواســـتی و هر گز دوســت ندارم آنی باشم کــه تو رهایـــــــم کنی ...

خـُــــــــدا خودت را کجای دلم پنهان کرده ای؟ پیدایت نمی کنم!!