نتایح جستجو

آیا من تنهایم...؟ یا اینکه وانمود می کنم که تنهایم...؟ آیا من تنهاترینم....؟ یا این حس تلقین مرا وادار به تنهایی می کند..؟ اما هیچ گاه به این سوال نمی توانم ام که جواب بدهم... آیا من که هر لحظه، و هر دقیقه و ثانیه تورا حس می کنم و تورا در کنار خود میبینم چگونه می توانم تنها بمانم، تو خود...

تنهاتر از همیشه، قلبی گوشه ی سینه ام نشسته! آهسته تر از همیشه، در هر تپش نامی تکرار می شود با عشق! آری! هنوز به یاد تو هستم؛ به یاد آن عشق! اما تو نیستی... مدتهاست که رفته ای! ... و عشقی که همیشه دم از آن می زدی را، شاید جا گذاشته ای روی طاقچه ی خاطره ها! من بی ادعا بودم در عاشقی، اما...

منتظر لحظه اي هستم که دستانت را بگيرم در چشمانت خيره شوم دوستت دارم را بر لبانم جاري کنم منتظر لحظه اي هستم که در کنارت بنشينم سر رو شونه هايت بگذارم....از عشق تو..... از داشتن تو...اشک شوق ريزم منتظر لحظه ي مقدس که تو را در اغوش بگيرم بوسه اي از سر عشق به تو تقديم کنم وبا تمام وجود قلبم...

امشب از آن شب هایی ست که تمام نیازت میشود اشک و گوشه چشمانت به تماشا مینشیند تماشای تمام داشتنت از دنیا!!!! . . هرچه چشم میگردانی هیچ نمیبینی جز دیدن حجم خیالی او .. ، همانی که در رویایت تمام داشتنت از دنیاست !!! چشم میبنیدی بر این رویای شیرین تا نگاهش را پشت پلک هایت حبس کنی دریغ از مهمان...

آموخته ام که وقتي عاشقم ، عشق در ظاهرم نيز نمايان مي شود. آموخته ام که عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت . آموخته ام که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشقش شويم . آموخته ام که اين عشق است که زخم ها را شفا ميدهد ، نه زمان . آموخته ام که تنها کسي مرا شاد ميکند ، که بمن ميگويد « تو مرا...

و هيچـ كسـ نفهميد كهـ چهـ شدمـ... نهـ ماهـ بودمـ، نهـ خورشيد... اما هيچـ دليـ سراغـ مرا از آسمانـ تنهاييـ اشـ نگرفتـ گوييـ ابرها هيچـ اند و فقط ابرند و بايد ببارند... و تنها باريدمـ... خستهـ ام... خستهـ از باريدنـ و تمامـ نشدنـ خستهـ از بودنـ و نبودنـ...

سلام عـــزیـــزمـ کاغذی که برایت نوشتم پاک کن حـــــرفهـــــای گفتنـــی کم نیست ولی من گفتنی هارو نوشتم نخواستم لـــــرزش کــلامم قلبـــت را به رحـــم بیاورد که تــــــرحـــم پـــایـــان عشـــق است از بهترین دلم گذشتم شاید قسمـــت مـــن یهتــــریـن نبـــاشـد دیگر دنبال خاطره ها نمی گردم من...

شونه به شونه ي من نشسته ... اما تو كنارمي بوي عطر تنت همه جا هست بهم مي گه يالا بگو چند تا دوستم داري ... همون موقع زل ميزنم توي چشاشو و ميگم نمي دونم، واقعا" نمي دونم يعني روم نميشه بگم اصلا" دوستت ندارم.... ... ساعت 2 شبه ، بلند مي شم توي تاريكي برات نامه مي نويسم اما تو كه نمي بينيش...

کلمات بی صدای تو روحم را نوازش می کند انگار در پس تنهایی انگشتان آشنایی ساز مرا می نوازد به وسعت لبخند آهنگین می شوم ... نت های آرام ، کوتاه و مداوم ... لحظه دلنشین می شود آرام می شوم

مـى خـواهـى بـروى ؟ بــهـانه مـى خـواهى ؟ بـگـذار مـن بـهـانـه را دستــت دهـم .. برو و هـركـس پرسید بـگو لـجـوج بــود ! همیــشه سرسخــتانه عاشـــق بــود بـگو فریـاد مى كـرد هـمه جا فریـاد مى كـرد فــقط مـرا مى خواهــد ! بـگو دروغ مى گفـت ! مى گـفت هـرگز ناراحـتم...

هــِـی روزگــآر مــَـنـــ بــهـ دَرَکــ خــودَتـــ خــَـســتــهـ نــَـشـُـدیـــ ازدیــدَنــِ تــَـصـویـــرِتـــِـکــرآ ریــهـ دَردکــِـشـیـدَنـــِ مــَـن !!!

سخــــت اسـت بغض داشـــتـه بـــــاشي بغضـــــت را هيچ آهنگي نــــــــشکند... جــــُز صــــدايِ کسي که ديــــــگر نيست...

دلـ♥ـم دیـگـر بـﮧ زنـد*گے گـرم نـیـسـﭞ ... مـآدر مے*گـویـد : بـایـد ڪـمے بـﮧ خـودﭞ بـرسے ! امـّـا چـﮧ *گـونــﮧ ، وقـتـے از هـر طـرف مے *روم ؛ بـﮧ تـــــو مے *رسم ؟! . . .

میان جنگلِ کاج های تلخ هر نیمکتِ خالی می تواند جای تو باشد . و این جا چه قدر نیمکت خالی هر غروب ...

اصلا به روی خودم هم نمی آورم که نیستی هر روز صبح شماره ات را می* گیرم ….. صبورانه در انتظارم بمان هر چیز در زمان خودش رخ می دهد باغبان حتی اگر باغش را غرق آب کند، درختان خارج از فصل خود میوه نمی دهند . . . یه روزی میاد که بعدش دیگه مهم نیست فردایی در کار هست یا نه ؟ اون روز یا...

مـَن" {همـ ــآنـ َـم} خـوب "تمـ ــآشـا" ڪـُטּ ×בُختــَرے× ڪـہ براے בاشتــنــتـــ... تمــامـــ شبـــ را "بـیـבار "مـے مانـב و با تـ ـویــے ڪـہ [نیــستے] حرف مے زنـב "בختــرے "ڪـہ . . . "زانــو میــزنـב" لبــہ تختــش و "چشمــــانش" را مــے بنـבَב و تنــــهـا...

عـاشـــِـــقــــــــــانه ه ه ه تــــــَــرین غـَــزل استـــــ دستــــــــــــانِ تـــــــــــــو که می پیچـــــــَـــد میــــــــانِ مـــــــــــوهـــآیِ مــــــــــــــَــن

وقتی حواست هست فقط زیبایی!!!! اما وقتی حواست نیست زیباترینی!!!!!!! عزیزم: حالا حواست هست ... یا نه؟؟؟؟!!!

سیگارم چه خوب درک می کند مرا... وای که چه زیبا کام می دهد این نو عروس هر شب تنهایی هایم... لباس سپیدش را تا صبح برایم می سوزاند و من تا صبح بر لبانش بوسه می زنم... چه لذتی می بریم از این همخوابی... او از جان مایه می گذارد و ... من از عمر... هر دو می سوزیم به پای هم من و سیگارم...