للام مجدد، ها خوفم ننم...
خو نامادلیمی دیگه، نا هماهنگیم با هم:دی
ها، دیدی آبمیوه هم ندادن نامردا؟ شششششششش
خوب کاری کردی نامادری بیریختم...
امیر کبیر و صغیر که واسه ما چیزی نی، من میخوام شعبه آکسفورد دانشگاه آزاد برم، دلت آب :پی
هو هو هو ... :دی
سرتو بگیر بالا...
اما یکم بیشتر ما رو هم تحویل بگیر
وقتی اومدی کلی خوشحال شدم اومدم سلام و احوال پرسی
اما دیگه جواب ندادی، گفتم شادی نمیخوای بحرفی دیگه باهام...
در هر حال مهم نیست دیگه الان، چه خبرا؟ ترمت خوب بود؟