پرنده ي گولو پا نداشتب
راي همين نمي توانست راه برود
و نمي توانست براي خود لانه اي بسازد
در برف و باران
وقتيكه از آسمان تگرگ مي باريد
و در طوفان
او همينطور كه پرواز مي كند،
هميشه و تا ابد مي گريد
او در حين پرواز تخم مي گذارد
و آرزو مي كند كه تخمهايش نشكنند.