دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطرهات طلاست
یک کم از طلای خود حراج میکنی؟
عاشقم !
با من ازدواج میکنی؟
اشک گفت:
ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!
تو چقدر سادهای
خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما
تو مچاله میشوی
چرک میشوی و تکهای زباله میشوی
پس برو و بیخیال باش
عاشقی کجاست!
تو فقط...
[IMG]
دلم تنگ می شود،گاهی...
برای حرف های معمولی...
برای حرف های ساده...
برای چه هوای خوبی!
برای دیشب شام چه خورده ای؟
و چقدر خسته ام از "چرا؟"
...از" چگونه؟"
خسته ام از سوال های سخت،
پاسخ های پیچیده،
از کلمات سنگین،
فکر های عمیق،
پیچ های تند،
نشانه های با معنا،بی معنا...
دلم تنگ می شود؛...