شد دو تاااا !
میترسم تا آخر شب کل زندگیم رو بدم بهت!
ها خودم میدونم خوش سلیقم داداش ...
ننه ژون چندتایی رو زیر نظر داشت واسه من، یک دونه خوبش رو میگم واسه تو بگیره داداشی ...
نه خوشم اومد، به این میگن جواب!
بعدا یادت باشه یکبار هر چی خواستی بدم بهت یا بگم بهت، یکدونه کوپن داری پیش من خلاصه ...
من داداش روشن فکریم، اول خودت بگو به کسی فکر نمیکنی؟
ممممممممممممم
من یکی از رمان های تاریخی که خوندم و خیلی دوست داشتم، کتاب سینوهه پزشک مخصوص فرعون بود که فکر کنم خیلی از دوستان خوندند.
البته چندتایی رمان تاریخی ایرانی هم خوندم که متاسفانه اسماشون خاطرم نیست ...
باشه، پس از اینا که میگن با یاد خدا و اینا آتش از اونا میگم من :دی
پس هنوز پروژه های تپل نخورده به پستت تا عاشقی یادت بره !!
راستی بیا دامادت کنم داداشی ...
ای وایییییییییییییی
ببخشید به خدا من نبودم این چند روزه رو
مرسی از عکسای خوشگلت عزیزم
ممنون که به یادم بودی بهار جان
چشم حتما حتما میام پیشت
حالت خوبه؟