نتایح جستجو

  1. nazanin jamshidi

    هرگز به دست اش ساعت نمی بست ؛ روزی از او پرسیدم :پس چگونه است که همیشه سر ساعت به وعده می آیی ؟...

    هرگز به دست اش ساعت نمی بست ؛ روزی از او پرسیدم :پس چگونه است که همیشه سر ساعت به وعده می آیی ؟ گفت : ساعت را از خورشید می پرسم . پرسیدم : روزهای بارانی چطور ؟ گفت : روزهای بارانی ، همه ساعت ها ساعت عشق است .. راست می گفت یادم آمد که روزهای بارانی ، او همیشه خیس بود .
  2. nazanin jamshidi

    [IMG]

    [IMG]
  3. nazanin jamshidi

    وقتی تو... وقتی که تو بارانی می‌شوی در آسمان چشمانت غرق می‌شوم و فراموش می‌کنم که هوا...

    وقتی تو... وقتی که تو بارانی می‌شوی در آسمان چشمانت غرق می‌شوم و فراموش می‌کنم که هوا پاییزی است. برخیز تا پنجره‌ها را به روی خزان ببندیم، بیم دارم خزان خاطراتمان را غارت کند. باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده. از خلوت کوچه دلم می‌گیرد و هنوز در انتظار بارانی شدن چشمانت...
  4. nazanin jamshidi

    [IMG]

    [IMG]
  5. nazanin jamshidi

    [IMG]

    [IMG]
  6. nazanin jamshidi

    وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم ! وقتی کسی از صمیم قلبش صادقانه دوستمان دارد در برابرش...

    وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم ! وقتی کسی از صمیم قلبش صادقانه دوستمان دارد در برابرش مسئولیم ... در برابر اشکهایش ؛ شکستن غرورش ، لحظه های شکستنش در تنهایی و لحظه های بی قراریش .... و اگر یادمان برود ! در جایی دیگر سرنوشت یادمان خواهد آورد ، و این بار ما خود فراموش خواهیم شد ...
  7. nazanin jamshidi

    کنارم که هستی زمان هم مثل من دستپاچه میشود عقربه ها دوتا یکی میپرند اما همین که میروی… تاوان...

    کنارم که هستی زمان هم مثل من دستپاچه میشود عقربه ها دوتا یکی میپرند اما همین که میروی… تاوان دستپاچگی های ساعت را هم من باید بدهم جانم را میگیرند ثانیه های بی تو...
  8. nazanin jamshidi

    [IMG]

    [IMG]
  9. nazanin jamshidi

    ی انصاف ببین دونه به دونه ی این اشکا رو واسه تو ریختم واسه تویی که به قول خودت تحمل دیدن حتی یه...

    ی انصاف ببین دونه به دونه ی این اشکا رو واسه تو ریختم واسه تویی که به قول خودت تحمل دیدن حتی یه قطرشو نداشتی [IMG]
  10. nazanin jamshidi

    خنده هایم شکلاتی شده اند.. زیادی خالــــــص!!! تلخ تـــــــلخ... بـا جنگل ، دریا...

    خنده هایم شکلاتی شده اند.. زیادی خالــــــص!!! تلخ تـــــــلخ... بـا جنگل ، دریا و کوه , میتوان بهتریـن لحظات دو نفـره را ساخت , اما برای یک تنها , فقط گم شدن و غرق شدن و سقوط … نِگاهِ تــــــو مــَـرا عاشق تر از پیـــــش می کند چه...
  11. nazanin jamshidi

    عشـــــــقم مال تو... بیا سند داشته هایمان را به نام هم کنیم.. مالکیت نگاه و لبخند شیرینت مال...

    عشـــــــقم مال تو... بیا سند داشته هایمان را به نام هم کنیم.. مالکیت نگاه و لبخند شیرینت مال مـــــن.. تمـــــــام عشقـم مـــال تـــو
  12. nazanin jamshidi

    باران که آمد لبهایم باریدند ! نامت با باران آمد و چشمهایم و دستهایم همه باران شدند تو با قطرات...

    باران که آمد لبهایم باریدند ! نامت با باران آمد و چشمهایم و دستهایم همه باران شدند تو با قطرات باران طلوع کردی باران که آمد کوچه باغ من و تو تب کرد و کلاغها تا صبح خواندند در ضیافت باران و مه گنجشگها زیر چتر هم بال گشودند باران که آمد من ماندم و یک جفت پای خسته در میان کوچه ی بی عابر و تو دوباره...
  13. nazanin jamshidi

    [IMG]

    [IMG]
  14. nazanin jamshidi

    امیدوارم روزی بتوانم بهترین شعر زندگیم را برای تو بسرایم و تقدیم تو کنم گرچه که یقیین دارم...

    امیدوارم روزی بتوانم بهترین شعر زندگیم را برای تو بسرایم و تقدیم تو کنم گرچه که یقیین دارم که می دانی نه تنها اشعارم که تمام هستی ام وجودم تقدیم به توست تو الهام بخش بهترین ابیات شعرهای منی وقتی اولین سلام نخستین دیدار ملتهب ترین نگاه را به یاد می آورم آن زمان که با نگاهی...
  15. nazanin jamshidi

    به خاطر مردم‌ست که می‌گویم گوش‌هایت را کمی نزدیک‌ دهانم بیار، دنیا دارد از شعرهای...

    به خاطر مردم‌ست که می‌گویم گوش‌هایت را کمی نزدیک‌ دهانم بیار، دنیا دارد از شعرهای عاشقانه تهی می‌شود و مردم نمی‌دانند چگونه می‌شود بی‌هیچ واژه‌ای کسی را که اینهمه دورَست اینهمه دوست داشت.
  16. nazanin jamshidi

    [IMG] بغض تلخ تنهایی ام را با ظعم شرابی مدهوش کننده فرو می برم.... تا شاید لحظات نفسگیر...

    [IMG] بغض تلخ تنهایی ام را با ظعم شرابی مدهوش کننده فرو می برم.... تا شاید لحظات نفسگیر زندگی ام را در نیستی خوشایند بیخبری تسکین باشم.... و بی تو ماندن را تاب بیاورم... نازنین فاظمه جمشیدی
  17. nazanin jamshidi

    از زمانی که تو مرا در آغوش می کشیدی...موهای پریشانم را نوازش میکردی ...می بوسیدی... و در انتها...

    از زمانی که تو مرا در آغوش می کشیدی...موهای پریشانم را نوازش میکردی ...می بوسیدی... و در انتها می بافتی دیرزمانی است که گذشته... اما من هنوز هم موهایم را باز نکرده ام هیچ شانه ای اجازه ندارد جای دستان نوازشگرت را بگیرد هیچ آینه ای نمی تواند به جای آییه ی چشمانت باشد به یاد می آوری ؟ من...
  18. nazanin jamshidi

    تو ... پهلوانِ شهرِ قصه هایِ منی ، که در خوابِ غزل هایِ آشفته ی هر شبم ، خودنمایی...

    تو ... پهلوانِ شهرِ قصه هایِ منی ، که در خوابِ غزل هایِ آشفته ی هر شبم ، خودنمایی می کنی ... تو ... آوازِ گمشده ی پرندگانِ قفسی ، و در جریانِ آبشارِ سینه یِ من ، عبورِ نگاه را به تماشا نشسته ای .... من نمی دانم که کیستم ! اما تو همانی ، خاطره ای...
  19. nazanin jamshidi

    سپاس بی پایان [IMG]

    سپاس بی پایان [IMG]
  20. nazanin jamshidi

    کاش یلدا بودم که برای یک دقیقه بیشتر بودنم، بیدار بمانی! بهتر بگویمت... کاش یلدا بودی که یک...

    کاش یلدا بودم که برای یک دقیقه بیشتر بودنم، بیدار بمانی! بهتر بگویمت... کاش یلدا بودی که یک دقیقه فقط یک دقیقه بیشتر می ماندی
بالا