پدرم میگوید از سولماز بگذر
که رنج میآورد
مادرم گریه می کند از سولماز بگذر
که مرگ می آورد
خواهرهایم به من نگاه می کنند . . . باخشم
که ذلیل دختری شده ام
آه سولماز . . .
اینها چه می دانند که عاشق سولماز بودن چه درد شیرینی است...
به کوه می گویم سولماز را می خواهم
جواب می دهد من هم...
به دریا...