سلول بي مرز
غربت یه دیواره بین تو و دستام
یک فاجعست وقتی تنها تو رو می خوام
غربت یه تعبیره از خواب یک غفلت
تصویری از یک کوچ در آخرین قسمت
وقتی ازم دوری از سایه می ترسم
حتی من اینجا از همسایه می ترسم
غربت برای من مثل یه تعلیقه
یک راه طولانی روی لب تیغه
این حس آزادی اینجا نمیرزه...