خب
قرار است رخت های کهنه را به باد بسپارم
وبگویمش تا ان دور دست های دور ببرد
تا انجا که نقطه شود ودیگر دیده نشود
دلیلش را دقیق نمی دانم
شاید هم نمیتوانم دقیق بگویم
ولی هرچه هست این غروب را به فال نیک میگیرم
اخر اینقدر که شکستم
خورد شدم خورد خورد
به قول عزیزی دارم خورده هایم را دوباره از...