یقین دارم که می آیی
یقین دارم که می آیی، زمانی که مرا در بستر سردی میان خاک بگذارند، تو می آیی ، یقین دارم که می آیی...
پشیمان هم ...
دو دستت التماس آمیز ، می آید به سوی من
ولی پر می شود از هیچ ، دستی دست گرمت را نمی گیرد
صدایت در گلو بشکسته و آلوده با گریه ، به فریادی مرا با نام می خواند
و می...