او نماز مي خواند و من آواز، عقايدمان چقدر فرق دارد،
او خداي خودش را دارد، منم خداي خودم را،
خداي او بر روي قانون و قاعده است و از قديم همين بوده !
خداي من بر اساس نيازم و تجربياتم است و هر روز کامل تر از ديروز!
او خدا را در کنج خانه و معجزه مي بيند،
من خدا را در درون خودم، در قطره اي...
قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی
کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن
از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من کردم،
اشکهایی را بریز که من ریختم
دردها و خوشی های من را تجربه کن
سالهایی را بگذران که من گذراندم
روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم
دوباره و دوباره برپاخیز و...
دو قـطره آب که به هـم نزدیـک شوند،
تشـکیل یک قطره بزرگتـر می دهند
اما دوتـکه سنـگ هیچگاه با هم یکـی نمی شوند !
پس هر چه سخـت تر و قالبـی تر باشیم،
فهـم دیـگران برایـمان مشـکل تـر و
در نتـیجه امکـان بزرگـتر شدنـمان نیز کاهـش می یابـد.
آب در عـین نـرمی و لطـافت در مقایسه با سـنگ به...
صبورم اما ...
به خدا دست خودم نيست اگر مي رنجم
يا اگر شادي زيباي تو را به غم غربت چشمان خود مي بندم
من صبورم اما ...
چقدر با همه ي عاشقيم محزونم ! وبه ياد همه ي خاطره هاي گل سرخ
مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم
من صبورم اما ...
بي دليل از قفس کهنه شب مي ترسم
بي دليل از همه تيرگي تلخ غروب و...