نتایح جستجو

حیــــف شـــــد ...... !!! نشـانـی اشتبـاه بــود .... کـوچـۀ دلـــت بــن بســـت خلـوتـی نبـود مــــن ..... از اتـوبـانِ شلــوغـی .... گـذشتـمـ

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

در کلاس ، همه درس استاد را می نویسند و من درون خودم مشق عشق تورا ... حواسم را کجا دزدیدی که ثانیه ای از یادت غافل نمی شوم ...؟

حیــــف شـــــد ...... !!! نشـانـی اشتبـاه بــود .... کـوچـۀ دلـــت بــن بســـت خلـوتـی نبـود مــــن ..... از اتـوبـانِ شلــوغـی .... گـذشتـمـ

فقط چند روز دیگر تا روز دیدار با تو فاصله است فقط چند روز دیگر فاصله است ، تا قشنگ ترین نگاه ها و پاکترین سکوت ها در هم بیامیزید ... من هنوز ... پشت این انتظار آبی رنگ سرشار از سکوت ، به امید دیدنت نشسته ام . تنها یک آرزو دارم : تو هم منتظر دیدنم باشی و روزها را به خاطر دیدارم شمارش کنی . چه...

با تو بودن همیشه پرمعناست بی تو روحم گرفته و تنهاست با تو یک کاسه، یک دریاست بی تو دردم به وسعت صحراست

عــاشقِ تمـــامِ کلمــاتی هستــمــ کــه تــو بــــا آنــ جملــه می ســــازیــ تــا بــه دورغ بگــــویی دوستـــم داریــ . . .

آرام تر ... سکوت کن ! صداي بي تفاوتي هايت آزارم ميدهد ... !!!

میـدوزمـ شـادی را بـه غـمـ زیـاد را بـه کـمـ درختــ را بـه ریشـه گـاهـی را بـه همیشـه ستـاره را بـه آسمـانــ زمینــ را بـه کهکشـانــ کهنــه را بـه نـو و ... .خــودمـ را بــه تـــو…

نازنینم! تو سنگی! و من یک تکه شیشه! "سنگ بودن تو" شاید که شوخی باشد "ولی شکستن من" جدی است!

وابستـه ی نگـاهتــ شده امـ مثـل ِ خـواهـش ِ آفتــابگـردان بـه لـمس ِ نــور ... از روزهــای ِ ابــری میتـرسـمـ

هر چند نمیدان م خواب هایت را با که شریک می شوی اما هنوز شریک تما م بی خوابی های من تویی ...

برای از تو گفتن دیگر کفایت نمی کنند کلمات باید رقص یاد بگیرم!

به هـمـان سـادگـی کـه کـلاغ ِ سـالـخـورده بـا نـخـستـین سـوت ِ قـطـار سقـف واگـن مـتـروک را تـرک می گـویــد دل ، دیـگــــر در جـای خـود نیـسـت بـه همـیـن ســادگـی !

روزگــــار لعنتیـــ... هــــــــــــر سازی که زدی رقصیـــدم. بی انصــــاف یکبار همــ تـــو به ساز مــ ــن برقصــ ؛ ببیــــــــن ... دلــ ـم چه " شـــــــــــوری " میزند ...؟

خستم از این مواظب خودت باش ها تو اگر نگران حال من بودی نمیرفتی اگرمی ماندی بایک نگاه با یک نفس مواظبم بودی پس نگران من نباش بگذر برو

میگــویـی زنـانــگی ام زیبـاستــ...! لبخـند میزنـمـ و بـه اینـ مـی اندیــشمـ کـه ای کـاش زیبـایـی ِدلــم را هـمـ میـدیـدیــ

اشک چشمم؛ شراب بغض هاي چندين ساله بود. اشک ريختم مست شدي و رفتي ...

شهر من رو به زوال است تو بايد باشی دل من زير سوال است تو بايد باشی فال حافظ زدم آن رند غزل خوان ميگفت زندگی بی تو محال است تو بايد باشی

سـردتـر از همیشـه استــ دستــانـمـ نگــاهـمـ و قلبــم زمستــانـی شـده امـ کــه انتظـــار هیـچ بهـــاری را نـمی کشد