یادمه سوم راهنمایی که بودم از بس که این مدیرمون سخت گیر بود و منم منظبت بودم یادمه یه شب ساعت 12 خوابیدم که صبح ساعت 6 باید بیدار میشدم برم مدرسه که ولی از بس استرس داشتم ساعت 12:30 بیدار شدم فکر کردم ساعت 6:30 شده و داشتم جوراب میپوشیدم که داداشم اومد گفت جوراب برای چی میپوشی گفتم دارم میرم...