خیلی شده که اینجوری زندگی کنم. مثل همین ها گفتید. ولی بعدش می ترسیدم بره رو به سادگی و کسایی که هیچ دلسوزی نسبت به انسانیت ندارن از سادگی سو استفاده کنن. و همیشه برام تناقض بوده مثل خودشون باشم یا مثل خودم.؟نمی دونم. امروز اجی و امیر احمد و بردم را اهن برن خونه شون . موقعی که می خواستن برن تو...