نتایح جستجو

آره خوب...من که همیشه به یادتم...:gol::gol::surprised: حالا میشه بگی کجا داری میری یا بیام...:smile:

من الهامم:cry: نه لهام!!! چرا اینارو پررنگ نوشتیییییییییییییییییییییییییی.........من داره حسودیم میشه..............

چرا می کشیش؟؟؟ به این خوبی...دارن همه بچه هارو جفت جفت می کنن...:heart: فقط یه چیز مبهمی وجود داره اینجا... آخرش خود زهرا میخواد با کی جفت شه؟؟؟:surprised:مشکوووووووووک میزنی زهرااااااااااااااااااااااااااا

جایی که میخوای بری...:( میخوای از همین اول تهنام بذاری؟؟؟:cry: اینام که دیگه بهمون میگن قدیمی..............

چرا خصوصی؟؟ نه بابا...مهمونی عمومیه...همتون دعوتین:gol::smile:

اگه شوخیه پس تو کجا داری میری؟؟ نمیخوای بهم بگی؟؟:( سارا دیدی...بازم هیچی بهم نمیگه...:cry:

3 نقطم راست میگه خوب...:heart::gol: 16تا واسطه گذاشتی بینمون ... دوریم ازهم...:(

آهااااااااااااااای آقا افشیییییییین...:smile: تو کجا میخوای بری که همه میدونن جز من؟؟؟ ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بگو ببینم...:heart: با اینکه از دستت عصبانیم ولی این گله مال توئه...بگیرش!!!

به به... سلام آقای 3نقطه... اینورا...دور و بر خونه ما؟؟؟ تو کجا بودی تاحالا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:mad::mad::mad:

الان دقیقا کی به کی چی گفت؟؟؟:surprised:

سلام شبنمی..............:gol: خوبی؟؟؟ منم خوبم...:love: چه خبر از امتحانا؟؟

عروس گلتون داغونه... خوابش که میاد هییییییییییچ...همه عضلاتشم گرفته... دیشب تا 3موندیم پای سفره عقد...صبحم من ساعت 6 راه افتادم رفتم دانشگاه:confused: امتحان ورزش دادم در حد مردن...فقط خدارو شکر نمی افتم!!:smile: 3نقطه کجایی ببینی چه حالی دارم من..................میدیدی وضعمو هیچ جا...

بله بله بله... تازه ما عکس بچگیاشم تو تالارمون داریم...دلت بسوووووووووووزه...!!!

حیف که تشکر ندارم...وگرنه تشکر بارونتون می کردم...:redface: می بینی سارا جون...هم خودش هم 3تا نقطش منو گذاشتن اینجا رفتن... پسر خوفیه هاااا...فقط یه کم به من هیچی نمیگه!!!!:smile:

چرا آخه....گناه داریم...مگه من چیکار کردم ؟؟؟:cry: زهرا تو که مهربون بودی...چرا اینجوری شدی یهو ؟؟؟:(

واقعا قشنگ بود...:gol: باید از عقربم درس بگیریم...:surprised:

اوا چرا زهرا جون؟؟؟ بابا 3نقطه پسر خوبیه...ما باهم خوشبخت میشیم...:heart::surprised: ظهر اومده واسم پیغام معذرت خواهی گذاشته...من بخشیدمش...توام ببخشش...باشه؟؟:redface:

سلام... بابا اونقدم نسوخته بود که نتونه بیاد... ظهرم که چشم منو دور دیده اومده و رفته:mad: الانم ازش خبر ندارم کجاس...و از فردا کجا میخواد بره...:(

بچه منم پسره...:biggrin: به به... برم به باباش بگم...:surprised::eek::surprised:

باشه...چشم...هرچی زهرا جونم بگه...تحمل می کنم:( راستی... جدی جدی ما روهم متاهل کردی رفتااااااااااااااا...:heart: بعدشم...من نسوختم که...من چایی آوردم ریخت سر 3نقطه...اون سوخت...:smile: لیستتو درستش کن دوباره...:gol: ولی بیچاره 3نقطم گناه داشت...خیلی دلم براش سوخت...:cry: