چقدر عجيبه كه وقتي ميخوايم عبادت و دعا كنيم، هر چي فكر ميكنيم، چيزي به فكرمون نمیاد تا بگيم، اما وقتي كه ميخوايم با دوستمون حرف بزنيم هيچ مشكلي نداريم!
کیسة کوچک چای تمام عمر دلباختة لیوان بود، ولی هر بار که حرف دلش را میزد صدایش در آب جوش میسوخت ... کیسة کوچک چای با یک تکه نخ رفت ته لیوان و حرف دلش را آهسته گفت... لیوان سرخ شد!
به چشمي اعتماد كن كه به جاي صورت به سيرت تو مي نگرد، به دلي دل بسپار كه جاي خالي برايت داشته باشد و دستي را بپذير كه باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است.