یه خاطره می گم از آخوند مدرسه مون:
سوم دبیرستان بودیم کلاس ما زیرزمین بود کنار نمازخونه. یه روز یکی از بچه ها با سرعت نور درو باز کرد پرید تو کلاس درو محکم کوبید قرمز قرمز شده بود و فقط داشت می خندید رفتیم پرسیدیم چته دختر چی شده ؟ با کلی زور گفت که کفش آخوندو برداشته قایم کرده :eek::eek::eek...