مردی می ره پیش کشیش تا اعتراف کنه. می گه: من در زمان جنگ جهانی دوم به یک مرد در خانه خودم پناه دادم.
کشیش می گه: خوب این که گناه نیست!
مرد می گه: ولی من بهش گفتم برای هر یک هفته ای که در خانه من بمونه باید ۵ دلار بپردازه.
کشیش می گه: درسته که کارت خوب نبوده، ولی تو با نیت خوبی این کار رو انجام...
معلم: کی می دونه چرا هواپیما پروانه داره؟
رضا: آقا اجازه؟ برای اینکه خلبان عرق نکنه!
معلم: از کجا فهمیدی؟
رضا: آقا اجازه؟ یه دفعه که ما داشتیم فیلم تماشا می کردیم، دیدیم که وقتی پروانه هواپیما از کار افتاد، خلبانه خیس عرق شد!
دیوانه اولی: من وقتی رو کله ام وامیستم خون توی سرم جمع میشه، ولی وقتی روی پاهام وامیستم، خون تو پاهم جمع نمی شه، می دونی چرا اینجوریه؟
دیوانه دومی: خوب معلومه، چون پاهات مثل کله ات تو خالی نیستند!!!
سلام ، به سیستم گویای نانوایی شاطر اکبر خوش آمدید
جهت اطلاع از قیمت نان عدد 1
ثبت نام خرید نان به صورت قسطی عدد 2
طرح های تشویقی رنگی عدد 3
و شرکت در قرعه کشی پنج نان رایگان در هفته عدد 4 را فشار دهید.
یکی میره کتابخونه کتابش رو پس بده.....
خانم کتابدار میگه : خوب کتابش جالب بود ؟
میگه : والا شخصیت زیاد داشت
و داستان خاصی هم نداشت
خانم کتابدار میگه : ای وای پس شما دفترچه تلفن منو برده بودید!!!!