نتایح جستجو

  1. ALIREZA.F.1988

    [IMG]

    [IMG]
  2. ALIREZA.F.1988

    [IMG]

    [IMG]
  3. ALIREZA.F.1988

    [IMG]

    [IMG]
  4. ALIREZA.F.1988

    [IMG]

    [IMG]
  5. ALIREZA.F.1988

    :biggrin::biggrin:

    :biggrin::biggrin:
  6. ALIREZA.F.1988

    تلاش کنی میرسی

    تلاش کنی میرسی
  7. ALIREZA.F.1988

    [IMG]

    [IMG]
  8. ALIREZA.F.1988

    [IMG]

    [IMG]
  9. ALIREZA.F.1988

    [IMG]

    [IMG]
  10. ALIREZA.F.1988

    [IMG]

    [IMG]
  11. ALIREZA.F.1988

    [IMG]

    [IMG]
  12. ALIREZA.F.1988

    [IMG]

    [IMG]
  13. ALIREZA.F.1988

    [IMG]

    [IMG]
  14. ALIREZA.F.1988

    [IMG]

    [IMG]
  15. ALIREZA.F.1988

    میدونم خانومی گفتم این خانوم را ببینی نظر بدی نمیشه خودشو پیش خودم نگه دارم ، بهتره ها:biggrin:

    میدونم خانومی گفتم این خانوم را ببینی نظر بدی نمیشه خودشو پیش خودم نگه دارم ، بهتره ها:biggrin:
  16. ALIREZA.F.1988

    :w27:

    :w27:
  17. ALIREZA.F.1988

    خوشحالم که زود فهمیدی

    خوشحالم که زود فهمیدی
  18. ALIREZA.F.1988

    دکتر بودن نیاز نیست که باید بلد باشی راهشو ، همین

    دکتر بودن نیاز نیست که باید بلد باشی راهشو ، همین
  19. ALIREZA.F.1988

    جون علیرضا

    جون علیرضا
  20. ALIREZA.F.1988

    یک جرعه کتاب..

    روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند . مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد ! * برحسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغلکاری های شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا میکند * اما...
بالا