یادش بخیر دوران بچگی ...
هفت سنگ ...
گل کوچیک ...
دزد و پلیس ...
زوو ...
دوچرخه ...
منچ و مارپله ...
یادش بخیر از صبح تا شب تو کوچهها بازی میکردیم ...
همسایهها سرمون فریاد میزدند که بچهها یواشتر ...
دیگر این روزها خبری از بازیهای کودکانه نیست
اکنون بخــوآهمت کهـ چی بشــود ؟
آن روزهـــا که مشتــرک ِ مــورد ِ نظـــر بودی، هیچ وَقتــــ در دستــرس نبودی...!!
چـه برسَــد الآن...که نه مشتـــرکی...نه در دستــرس...
و نه مـــورد ِ نظــر !!؟
چ خوبه ک اینهمه با احساسی نازنین جون.......منم مطالب احساسی رو دوس دارم ولی هیچی از خودم بلد نیستم بگم:biggrin: البته نویسندگی ی هنره.....
عزیزم باید برم برم بعدا میام حسابی سوال پیچت میکنم:D
بابای خشکل با احساس من.......
بابا ایول.........هم کار هم نویسندگی.....ببینم چ میکنی واسه رمان:redface:
نه نازنین جون مطالعه کجا بود؟؟؟؟؟همش وقتمو تلف میکنم ب خدا.....
ایشالا ک موفق میشی......