نتایح جستجو

  1. نقره بارون

    مهندسي كشاورزي با پشت ميز نشيني سنخيت ندارد

    ظاهراً بد موشیه ول کن نیست خدا کنه لونه نکنه
  2. نقره بارون

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    دکتر علی شریعتی :بگذار تا شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید شاید هر چند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن
  3. نقره بارون

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    چارلی چاپلین: دنیا به قدری بزرگ است که برای همه جا هست به جای آنکه جای دیگران را بگیرید سعی کنید جای خود را بیابید.
  4. نقره بارون

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    نميدانم پس از مرگم چه خواهم شد نميخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسيار مشتاقم که از خاک گلويم سوتکی سازد گلويم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازيگوش و او يکريز و پی در پی دم گرم خودش را در گلويم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته و آشفته تر سازد بدينسان بشکند دايم...
  5. نقره بارون

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    فرشتگان روزي از خدا پرسيدند : بار خدايا تو كه بشر را اينقدر دوست داري غم را ديگر چرا آفريدي؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفريدم چون اين مخلوق من كه خوب مي شناسمش تا غمگين نباشد به ياد خالق نمي افتد
  6. نقره بارون

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    وقتی برگهای پاییز رو زیر پات له میکنی به یاد داشته باش که روزی نفس به تو هدیه میکردند
  7. نقره بارون

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    به خاطر داشته باشیم که : عمر کوتاه است ٬رسیدن به خواسته هایمان را طولانی نکنیم. راه ما هموار است ٬ آن را پیچیده نکنیم . نگهداشتن دوستان خوب گرانبها است ٬ به سادگی از دست ندهیم . سخن گفتن سهل است ٬گوش کردن را تمرین کنیم. طبیعت پر از لطف است ٬ نامهربانی نکنیم. زندگی آسان است ٬ آن را مشکل نکنیم ...
  8. نقره بارون

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    از لباس کهنه ات خجالت نکش از افکار کهنه ات شرمنده باش . انیشتن
  9. نقره بارون

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    تو مرا می فهمی من تو را می خواهم و همین ساده ترین قصه ی یك انسان است... تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی
  10. نقره بارون

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    سلام کسی نیست؟
  11. نقره بارون

    داستان هاي كوتاه

    دختری بود عاشق همه چیز ،عاشق شعرهای دفتر خود عاشق دوستهای کودکی اش ،خنده های قشنگ مادر خود عاشق شعرهای حافظ بود ، دوستدار مسافر سهراب زیر لب عاشقانه های بنان، اهل موسیقی و لباس و کتاب روسری های آبی تیره ، چادر ناشیانه ای بر سر زیر پایش زمین خاکی و سرد ، توی فکرش جهان بالا تر : بوی گل،...
  12. نقره بارون

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    عشق مانند هوا در همه جا جاریست. تو نفسهایت را قدری جانانه بکش
  13. نقره بارون

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    افلاطون ميگه اگه با دلت چيزي يا کسي ودوست داري زياد جدي نگيرش چون ارزشي نداره چون کار دل دوست داشتنه مثل کار چشم که ديدنه اما اگه يه روز با عقلت کسي رو دوست داشتي اگه عقلت عاشق شد بدون که داري چيزي رو تجربه مي کني که اسمش عشق واقعيه
  14. نقره بارون

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    دوست داشتن کساني که دوستمان مي‌دارند کار بزرگي نيست، مهم آن است آنهايي را که ما را دوست ندارند، دوست بداريم.
  15. نقره بارون

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    گاه براي ساختن بايد ويران كرد گاه براي داشتن بايد گذشت و گاه در اوج تمنا بايد نخواست
  16. نقره بارون

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    سلام صبح بخیر خوبی؟
  17. نقره بارون

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    : خيلي جالبه: از سوسک مي ترسيم............ ....از له کردن شخصيت ديگران مثل سوسک نميترسيم. از عنکبوت ميترسيم............ ....از اينکه تمام زندگيمون تار عنکبوت ببنده نمي ترسيم. از خوب سرخ نشدن قورمه سبزي ميترسيم............ ....از سرخ شدن ادما از خجالت نميترسيم. از سرما خوردگي ميترسيم...
  18. نقره بارون

    داستان هاي كوتاه

    عشق واقعی دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله...
  19. نقره بارون

    داستان هاي كوتاه

    آرام ترین انسان یکی از دوستان شیوانا، عارف بزرگ، تاجر مشهوری بود. روزی این تاجر به طور تصادفی تمام اموال خود را از دست داد و ورشکسته شد و از شدت غصه بیمار گشت و در بستر افتاد. شیوانا به عیادتش رفت و بر بالینش نشست. اما مرد تاجر نمی توانست آرام شود و هر لحظه مضطرب تر و آشفته تر می شد. شیوانا...
  20. نقره بارون

    داستان هاي كوتاه

    آرامش ابدی روز مردی نزد شیوانا آمد و از او خواست تا راه رسیدن به آرامش ابدی را به او بیاموزد. شیوانا تبسمی کرد و گفت: آرامش کامل و دایمی وجود ندارد. هر یک از ما شبیه قطرات آبی هستیم که در یک رودخانه بی نهایت و ابدی در حرکتیم. مرد به شدت عصبانی شد و فریاد زد: این یعنی که ما انسان ها مجبوریم تا...
بالا