یک شعر و آرایه اش
یک شعر و آرایه اش
کس نیست که افتاده ی آن زلف دوتا نیست
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست
چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان
هم راه تو بودن گنه از جانب ما نیست
روی تو مگر آیینه ی لطف الهی است
حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست
نرگس طلبد شیوه ی چشم تو زهی چشم
مسکین خبرش...