نتایح جستجو

مهم نیست . . .اگر شعرهای من زیباست دلیلش آن است که تو زیبایی حالا هی بیا و بگو چنین است و چنان است . . . اصلأ مهم نیست تو چند ساله باشی من همسن و سال تو هستم مهم نیست خانه ات کجا باشد برای یافتنت کافی است چشمهایم را ببندم . . . خلاصه بگویم حالا هر قفلی که میخواهد به درگاه خانه...

خیلی کم پیش میاد ی مدیر ب من سر بزنه:biggrin:این رو ب فال نیک میگیرم مهدی جون:redface: :gol::gol:

פـيـف ...! هَـربـآر ميـפֿـوآهَــم بـﮧ سَمتَتــــــــــــ بيـآيـَـــم .. يـآבم مـي اُفتَـــב ڪـﮧ .. " בل ـتَنـــگـي " .. بَهـآنـﮧ ﮮ ِ פֿـوبـي بَــرآﮮ ِ تكــرآر ِ يكـــــــــ اِشتبــــــــــآه نيـωـتـــــــــ ...

مهربان من ، آهنگ حضورت در کنارم آنقدر لطیف و شاعرانه است که من را مدهوش میکند… “”تو تنها کسی هستی”" که برای من ارزش فکر کردن را داری!!!

دیدی که سخــــت نیســـــت تنها بدون مــــــــــن ؟!! دیدی صبح می شود شب ها بدون مـــــــــن !! این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند… فرقی نمی کند با مــــــن …بدون مــــــن… دیــــــروز گر چه ســـــــخت امروزم هم گذشت …!!! طوری نمی شود فردا بدون مــــــن !!!…

عزیزمی.....مرسی پسر خوب.......ی دنیا ممنون....:redface: منم واسه شما پسرای خوب ارزو دارم ب همه ی ارزوهای قشنگتون برسید......از صمیم قلبم:gol:

سلام..................خوبید؟؟؟؟؟؟؟منو میشناسید؟؟؟؟؟:biggrin:گفتم اینجا هم مزاحمت ایجاد کنیم:D

اقا مهدی گل من الان دیدمش..............پس من کش رفتم:biggrin: همون اول ک خوندمش گفتم درپوش وان رو بر میداریم................تو رو خدا هوش و ذکاوتو میبینید:cry:

هی وای من شما هنو نرفتید؟؟؟؟؟؟؟:eek: واقعا مطلب تاپیک شمارو گذاشتم؟؟؟؟؟؟کدوم یکی بید؟؟؟؟نکنه انحصاریش کردین مال خودتون باشه هان؟؟؟:biggrin:

چشم حتما سر میزنم............با اجازتون دیگه مرخص شم........خوشحال شدم باهاتون صحبت کردم جانان من:biggrin:(مهدی و ناصر)

من بدبخت ک 2تا تاپیک دره پیت زدم همون 2تا هم تکراری بیدن قفل شدن......حوصله مطلب گذاشتن هم ندارم......پس حتما کاره این ناصره:cool:

اقا مهدی پس هروقت خواستیم صحبت کنیم بیایم تو پیج ناصر خان.......چطوره؟؟؟؟موافقید؟؟؟ فقط قبلش از دوستت ی اجازه بگیر سرب نیستمون نکنه:D

الهی.............مهدی جان:biggrin: حالا منم هی جان جان میکنم.............. عزیزم کی تاپیکاتونو کش رفته؟؟؟؟؟من یا ناصر؟؟؟؟

اااااااااااااااا مهدی جان پا شدی اومدی تو پروف من پسر بد؟؟؟؟:biggrin:الان منم میام فضولی......

خب باشه ب خاطر روی گل ناصر جون میگم:Dخوبی مهدی جان؟؟؟؟؟

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟ روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند. من گفتم...

واقعا فک کردی منظورم تویی؟؟؟؟ینی انقد بی ادبم:redface:شما اقایید ما از این جسارتو نمیکنیم عزیز..... ب مهدی پسه هم بگو بهت میگم ناصر جان خوبه؟؟؟؟:biggrin:مگه نمیگه چرا ب من نمیگه ناصر جان:biggrin:

میدونم ناصر جان........ کار دارم باید برم وگرنه الان دیوانت میکردم:biggrin: پس تا دیدار بعدی بدرود پسر خوب:gol:

داستان «دانشجوی منطق و استاد بی منطق دانشجویی پس از اینكه در درس منطق نمره نیاورد به استادش گفت: قربان، شما واقعا چیزی در مورد موضوع این درس می دانید؟ استاد جواب داد: بله حتما. در غیر اینصورت نمی توانستم یك استاد باشم. دانشجو ادامه داد: بسیار خوب، من مایلم از شما یك سوال بپرسم، اگر جواب صحیح...

ما برویم صاب خونه مزاحم نشیم........برو ب مهمونات برس.....خیلی وقته نبودی گویا:biggrin: خوش بگذره اقا ناصر گل.......:redface: بابای......