نتایح جستجو

... ولی من شاعر نشدم...الان از دوریش میخوام سر به بیابون بذارم...:w04: من و افشینم از همینجاها شروع کردیم:w16: مبارک باشه:w14: کشتی خودتو انقد تبلیغ کردی...:biggrin:

من دیگه برم...حالم اصلا خوب نیست... کاش میومدی...دلم برات خیلی تنگ شده...بیشتر از اونی که فکرشو بکنی...

اصلا درست نیست که واسه روشن کردن منظورتون همچین مثالی بزنید...

من همه حرفاتونو خوندم...الان یکی با یه دیدگاه متعادل لازمه تا بیاد بحثو جمع کنه... همتون دارین درست میگین...اما یکی افراط می کنه یکی تفریط... گاهی حس می کنم واقعا به بزرگترا نیاز داریم...

دلم واسه افشین تنگ شده...

نمیدونم چرا هرکاری می کنم شبا نمیشه بیام... دیشب تا 2منتظر شدم مامانم به بخوابه...اون که نرفت هیچ...حالمم هی بدتر شد...دیگه اصلا نتونستن بیام...تا صبح هم بیدار بودم... تو چرا دیگه روزا نمیای؟؟؟

یعنی عمرا!!! همین فردا با اینکه تعطیله میرم تحویل میدم!!! من دیگه رفتم...

من که اینارو به کسی نمیدم...!!! 3شنبه احتمالا تحویلشون میدم...

من دیگه رفتم... اگه حالم خوب بود شب میام...

زهرا جون... آقا حمید... آقا پویان... با اجازتون من برم دیگه... عصر خوش!

این حرفا چیه؟ اتفاقا خیلی از هم صحبتی با شما خوشحال شدیم... خیلیا از این تجربه ها دارن...تجربه خوبی نیست...فکرش آدمو عذاب میده... منم دیگه برم...خودم که هیچ...کامپیوترمم ترکید!!!:D فعلا...

bmw گلم...

تو چی میخوای اینجا؟؟ اینجا جای مجردا نیست...برووووووو :d

بگو...ولی سعی کن اخراج نشی!! درمورد زندگی خصوصی کسی صحبت نکنیم بهتره...

دیدی حمید...خیلی سخته...خیلییییییی!!! خوبی؟؟ وااااااااااااا...این چه کاریه آخه؟؟؟:razz::surprised: احتمالا سرای باقی... خدا رحمتتون کنه... حمید حشره هات پرید!!! (قافیه داره--->شعره!!!)

ای بابا...میبینی شقایق جون... من فامیلای نزدیک آقامونم نمیشناسم...:D هی به من میگه بمون خونه نرو جایی...همین میشه دیگه:surprised:

نه... روانی نیست کسی... همه همین حسو دارن... ولی به طور مثال اگر خود من همچین کاری کرده باشم انتظار ندارم پسری که قراره با من ازدواج کنه تاحالا دستش به هیچ دختری نخورده باشه... ولی اگه خودم پاک باشم خب مریض نیستم برم با یه اینکاره ازدواج کنم... نمیدونم معلومه منظورم چیه یا نه؟ ولی واقعا اینکه...

نهههه...اینکه خیلی نزدیک شد!!!:d

سلام:w40: سلام:w14: