خري آمد بسوی مادر خويش بگفت مادر چرا رنجم دهي بيش
برو امشب برايم خواستگاري اگر تو بچه ات را دوست داري
خر مادر بگفتا اي پسر جان تو را من دوست دارم بهتر از جان
ز بين اين همه خرهاي خوشگل يكي را كن نشان چون نيست مشكل
خرك از شادماني جفتكي زد كمي عرعر نمود و پشتكي زد
بگفت مادر به قربان نگاهت...