نمی دانم چه می خواهم خدايا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جويد نگاه خسته من
چرا افسرده است اين قلب پرسوز
ز جمع آشنايان می گريزم
به كنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تيرگيها
به بيمار دل خود می دهم گوش
گريزانم از اين مردم كه با من
به ظاهر همدم و يكرنگ هستند
ولی در باطن از فرط...