عشق
دق الباب نمیکند
مودب نیست،حرف شنو نیست
درس خوانده نیست،درویش نیست
سربزیر نیست،مطیع نیست
عشق دیوار را باور نمیکند،کوه را باور نمیکند
گرداب را باور نمیکند،مرگ را حتی باور ندارد
پس بیخود با عشق نجنگ....تو برنده نمیشی
مانند پرنده ای باش که روی شاخه سست وضعیف لحظه ای می نشیند
و آواز می خواند
و احساس سرما می کند شاخه می لرزد
به آواز خواندن خود ادامه می دهد ولی با این حال
زیرا مطمئن است
که بال و پر دارد...
هر وقت شک میکنم؛
به عشـــق،
به خنـــده،
به مهــربانی،
حتی به خـــاک...
هر وقت گــــم میکنم؛
راهـــم را،
آســمان را،
حتی خودم را...
به مــــــادرم نگاه میکنم!!
گول دنیا را مخور......!!
ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند
بره های این حوالی گرگ ها را میدرند
سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها
زنده ها هم آبروی مردگان را میبرند
هر وقت شک میکنم؛
به عشـــق،
به خنـــده،
به مهــربانی،
حتی به خـــاک...
هر وقت گــــم میکنم؛
راهـــم را،
آســمان را،
حتی خودم را...
به مــــــادرم نگاه میکنم!!