نتایح جستجو

  1. farvahar_665

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    ممنون شرمنده میکنید :redface::redface::redface:
  2. farvahar_665

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    پیشاپیش سال 1389 مبارک عزیزان :w12::w01: عمو نوروز يكي بود, يكي نبود. پـير مردي بود به نام عمو نوروز كه هـر سال روز اول بهار با كلاه نمدي, زلف و ريش حنا بسته, كمرچين قدك آبي, شال خليل خاني, شلوار قصب و گيوه تخت نازك از كوه راه مي افتاد و عصا به دست مي آمد به سمت دروازه شهر. ر بـيـرون از...
  3. farvahar_665

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    باشه اما بی انصافی نمیگی قصش خوب بود اما با سنگ دلی میگی چرا نارنجی نوشتم :w04: البته زیادم خوب نبودا اما از هیچی بهتر بود نه ؟
  4. farvahar_665

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    بسته یا بازم قصه بگم ؟ کف کردم بابا !! یکی نیست یه لیوان چایی بده دستم ؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
  5. farvahar_665

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    جمعه گفت «ديگر از نفس افتاده ايم و حال ساز زدن نداريم.» ر نگهبان ها گفتند «حالا كه به ما رسيد از نفس افتاديد؟ د يالله بياييد پايين و بهانه نياريد كه پاك حوصله مان سر رفته.» ر يك شنبه گفت «راستش را بخواهيد مي ترسيم اگر پياده شويم دزد خرمان را ببرد و از نان خوردن بيفتيم.» ر يكي از نگهبان ها گفت...
  6. farvahar_665

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    جمعه, شنبه, يك شنبه روزي, روزگاري سه تا برادر بودند به اسم جمعه, شنبه و يك شنبه كه هر سه دزدهاي تر و فرزي بودند و هيچ وقت دم به تله نمي دادند. ر يك روز, جمعه گوسفندي دزديد؛ برد خانه سرش را بريد و گوشتش را آويزان كرد به تاق ايوان و به زنش گفت «اگر من خانه نبودم و شنبه يا يك شنبه آمد اينجا و آب...
  7. farvahar_665

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    ادامشه این «رنگ و رويت چرا اين قدر سياه شده؟» «از بس كه توي باد و زير آفتاب ايستادم.» «چشم هات چرا چپ شده؟» «از بس كه چشم به راه تو دوختم.» «پاهات چرا اين جور پت و پهن شده؟» «از بس كه بلند شدم و نشستم.» پسر ديگر چيزي نگفت. يك دسته گل نسترن چيد و دده سياه را ورداشت و افتاد به راه. دده سياه ديد...
  8. farvahar_665

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    دختران انار روزي بود؛ روزي نبود. زن پادشاهي بود كه بچه دار نمي شد. يك روز نذر كرد اگر بچه دار شود يك من عسل و يك من روغن بخرد بدهد به بچه اش ببرد براي ماهي هاي دريا. از قضا زد و زن آبستن شد و پس از نه ماه و نه روز پسري زاييد. پادشاه خيلي خوشحال شد؛ داد همه جا را چراغاني كردند و جشن بزرگي راه...
  9. farvahar_665

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    سلام بی زحمت یه قصه بگو برای بچه خودشو کشت
  10. farvahar_665

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    اون همه قصه گفتن بچه ها خوابت نگرفت ؟؟؟؟!!!!
  11. farvahar_665

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    اینجوری گریه نکن جیگرم کباب شد
  12. farvahar_665

    شب خوش

    شب خوش
  13. farvahar_665

    باشه هر دوشو میام منتظرتم

    باشه هر دوشو میام منتظرتم
  14. farvahar_665

    ببخش دیر مینویسم

    ببخش دیر مینویسم
  15. farvahar_665

    2 ماهه عقد کردم

    2 ماهه عقد کردم
  16. farvahar_665

    باشه عزیزم فردا منتظرتم نمیدونم هر وقت تو بگی فقط صبح نه کی ؟

    باشه عزیزم فردا منتظرتم نمیدونم هر وقت تو بگی فقط صبح نه کی ؟
  17. farvahar_665

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    مطمئنی این چاییه ؟؟؟؟ :w05: ممنون چسبید
بالا