نتایح جستجو

افشین...

من با اذون کاری ندارم که...خودم یهو خوابم میگیره اون موقع اما شایدم تأثیر اونه... تو دانشکده ما هیچوقت صدای اذون نمیاد...

من یهبار جواب دادم...برگردی عقب میبینیش!!! ولی واسه صرفه جویی تو وقت میگم دوباره! من از نزدیکای 2میام...میشینم تا صبح...نزدیکای اذون...بعد میرم لالا... تنها کسیم که اون موقع هست وحیده...البته افشینم هست گاهی... الان فلسفه رو گرفتی؟؟

هاا؟؟:eek:

ولی من دیدم... ضربدر به این قشنگی... مگه کورین نمیبینین؟؟؟؟؟؟؟

فلسفه چیو؟؟؟؟

سلااااااام به دایی مخ ترکیده خودم!! خوبی؟

سلاااااااااااااااااااامممممممم...

توام که رفتی.. مگه قرار نبود بشینی تا افشین بیاد؟؟؟

ساعت 5:30 و من همچنان بیدارم...

به هر حال افشینم باید بیاد... من بدون اون جایی نمیرم...

آره میپرسم حتما!!!

خب گفتم دلت بسووزه!!!:D ببشخید...منظوری نداشتم... تو بشین...من میرم میخوابم...افشین اومد خبرم کن...

وحید من دیگه جدی جدی رفتم... خیلی خوابم میاد...صبحم قراره برم استخر... خدا بهم رحم کنه!! خدافسسسسسسسسسسسسسسسسس...

چه جالب...!! من چقد اینجا داداش دارم!!!!!!!!:d باشه داداشی... ولی من خودم بدون اجازه آقامون جایی نمیرم!!

افشین گفت؟؟؟؟؟ یعنی عمرا اگه اون بذاره خانومش با مرد غریبه تنها جایی بره!!!:d بذار فردا شب که اومد باهم میایم!!!

الان فهمیدم؟؟؟:surprised: یعنی من پررو شدم؟؟؟:eek:

من دیگه رفتم... مؤید باشی...

جدی نمیشناسیش؟؟ چه جالب!!! نمیدونم...باید ازش بپرسم!! اصلا مگه ما میخوایم بریم؟؟؟:surprised:

الان دقیقا من پررو شدم یا تو؟؟؟؟؟:surprised: