ادامه دارد...
ادامه دارد...
داستان کوتاه: درجستجوی خدا
كوله پشتیاش را برداشت و راه افتاد.
رفت كه دنبال خدا بگردد و گفت: تا كولهام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.
نهالی رنجور و كوچك كنار راها یستاده بود، مسافر با خندهای رو به درخت گفت: چه تلخ است كنار جاده بودن و...