خب این دید نویسنده هستش:
زهره چون باباش اومده دیگه نمیتونه با مسعود حرف بزنه و کفر مسعود رو در اورده دیگه سرش بی کلاه میمونه.
مسعود در خونه ی روجا رو میزنه :D روجا در رو باز میکنه.................
تو که اسمت زهره نبود.حالا بیخیال اسم ، تو یه اس بده من رفتم خونه گوشیمو روشن میکنم پیامت به دستم میرسه شمارتو میبینم.ولی جون مسعود الان که بابات نیست یه نیم ساعت وقت نداری بریم تا............