نتایح جستجو

_ سلام حميد... آخه چرا توي پارک قرار گذاشتي؟ اگه مامورا بهمون گير بدن چي آخه ؟ _ سلام مهري. چيزي نيست... يکم باهم حرف مي زنيم مي ريم خيابون... تو کيفت چيزي داري؟ _ گشنه اي ؟ _ نه ... فقط دوس دارم از دست تو چيزي بخورم... _ اي لوس... {صداي خنده} {يک کولي دوره گرد} : به به چه جووناي رعنايي.. چه...

{گوشه پياده رو - بلوار کشاورز} _ وااي مريم.. اون پيرمرده رو نيگا کن... چه موهاي سفيدي داره.. چه ريشي... عين درويشاس... مگه نه؟ _ آره... من اين پيرمردارو اينقـــــــــــدر دوست دارم... پيرمرد: دخترا... وايستين ! خداي من ! شما خانـــــــم آبي پوش، طالع بلندي داري... صبر کن! {دستش را درون...

_ لي لي جون سلام .. خوبي خانوم؟... بابک جون خوبن؟ راستي امروز عصر بيکاري؟ _ آره عزيزم. جايي قراره بريم؟ _ آره... راستشو بخواي شهين يه کسي رو بهم معرفي کرده، فال مي گيره بيست. باورکن هرچي بگه ميشه ... اون دفعه با نازي جوون رفته بودم، بهش گفت پسرت فلان جا، توي يه مهموني با يه دختري که موهاش...

_ ببين راستي..منير خانمو که مي شناسي؟ _ نه ! کيو مي گي؟ _ اوا..چطو نمي شناسيش؟ اون زني که تو اون خونه آبيه اس.. شوهرش فلجه... سه تا دختر داره... _ آهان... فهميدم کيو مي گي... خوب چي شده مگه؟ _ آره... همسايه شون مي گفت جديدا" رفته پيش حاج آقا ناصري... يه دعا ازش گرفته معجزه مي کنه... _ وا...

ولی اول عشق به وجود میاد و بعد ازدواج:redface:

ببخشید من نفهمیدم چی شد...

تولدتون مبارک

اگه فقط یه خورده ترس از خدا باشه اگه حیا و عفت و یه سری اصول باشه و هر دو طرف پایبند اصول باشن دیگه همه ی این مسائل حل میشه و متاسفانه کمتر کسی تو این زمانه پیدا میشه که بخواد بر نفسش غلبه کنه...

[IMG] [IMG]

[IMG] [IMG]

[IMG] [IMG]

[IMG] [IMG]

[IMG] [IMG]

[IMG] [IMG]

[IMG] [IMG]

[IMG] [IMG]

[IMG] [IMG]

[IMG] [IMG]

[IMG] [IMG]

[IMG] [IMG]