عاشورا بود، عاشورای سال ۴۹.. گفتم به مجلس روضه ای از همین روضه ها که همه جا هست و صدایش از هر کوچه و خانه بلند است بروم.. دیدم ایمان و تعصب من به عظمت حسین و کار حسین بیش از آنست که بتوان آن همه تحقیرها را بشنوم و تحمل کنم.. منصرف شدم..
اما شب عاشورا بود شهر یکپارچه روضه بود و خانه یکپارچه...