آشنا صدايت لرزاند دلم
لحظه ي ديدار در پيش رويم
تو را ديدم نشستي روبرويم
گره خورد نگاهت در نگاهم
و لبخندي بي اراده بر لبانم
نگاه آرام بر گوشه لغزيد
چشم آرام در جستجوت چرخيد
لحظه ها بگذشت و رفتم
بي قرار تجديد قرار گشتم
روز شماري روز ديدار كردم
گله از گذر زمان كردم
برسد باز لحظه ي...