بازشب...
باز یورش غمها به من...
باز ستاره ها
باز اسمان ناپیدا
باز دلتنگی ,باز تنهایی,باز بهانه های دلم...
باز لجبازی پلک ها باچشمانم
باز ترس مبهم چشمانم ازخواب...
باز یادگذشته ها
باز مرور خاطراتم...
باز یاد انروز ولبخندی بی اراده...
باز یاد روزدیگر و قطره اشکی روان بر گونه هایم...
باز گذر شب...